ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ﴿۸۹﴾
باز هم وسیلهای را [برای سفر] پی گرفت.
سوره کهف (18) آیه 89
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
89
حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً ﴿۹۰﴾
[به سیر ادامه داد] تا اینکه رسید به محلّ برآمدن آفتاب و مشاهده کرد که آفتاب بر قومی میتابد که هیچ گونه پوششی در برابر آن در اختیارشان قرار نداده بودیم.
سوره کهف (18) آیه 90
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
90
كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً ﴿۹۱﴾
[داستان ذوالقرنین] چنین بود؛ و ما از امکاناتی که داشت آگاه بودیم.
سوره کهف (18) آیه 91
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
91
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ﴿۹۲﴾
باز هم وسیلهای را [برای سفر] پی گرفت.
سوره کهف (18) آیه 92
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
92
حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً ﴿۹۳﴾
تا به میان دو کوه رسید؛ مقابل آن گروهی [عقب مانده] را دید که به آسانی مفهوم هیچ سخنی را درک نمیکردند.
سوره کهف (18) آیه 93
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
93
قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾
گفتند: ای ذوالقرنین، یأجوج و مأموج(1) در این سرزمین تبهکارند، آیا ممکن است هزینهای در اختیار تو قرار دهیم تا سدّی میان ما و آنان ایجاد کنی؟
سوره کهف (18) آیه 94
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
94
1
بعضی از مفسّران به نقل از محققان و مورخان گفتهاند: «یأجوج و مأجوج» دو گروه جنگجو از طایفه مغول بودند که در شمال شرق آسیا زندگی میکردند. بعضی هم گفتهاند: آنها دو قبیله تاتار و مغول بودند که غالبا سیل آسا به سرزمینهای شرق و جنوب حمله میبردند؛ واللّه اعلم.
قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً ﴿۹۵﴾
ذوالقرنین گفت: امکاناتی که صاحباختیارم به من عطا کرده، بهتر [از کمک مالی شما] است، ولی به نیرو[ی انسانی] مرا یاری کنید تا میان شما و آنها سدّ محکمی ایجاد کنم.
سوره کهف (18) آیه 95
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
95
آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً ﴿۹۶﴾
قطعاًت(1) [سنگ] آهن را برای من [از کوه به اینجا] حمل کنید؛ چون میان دو کوه را انباشته و همسطح ساخت، گفت: [آتش بیفروزید و در آن] بدمید؛ تا اینکه آن را گداخت، سپس گفت: [سنگ مس] نزد من بیاورید تا مس گداخته بر آن ریزم.
سوره کهف (18) آیه 96
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
96
1
زُبَر: جمع زُبرَه: قطعاًت.
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً ﴿۹۷﴾
[با ایجاد آن سدّ، اقوام وحشی] نه میتوانستند از آن بالا روند و نه(1) بر آن نقب بزنند.
سوره کهف (18) آیه 97
صفحه
303
سوره
کهف (18)
آیه
97
1
در این آیه دو فعل «ما اسطاعوا» و «ما استطاعوا» هر دو یکی است که در اولی تخفیف انجام گرفته است.
قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿۹۸﴾
آنگاه گفت: [توفیق احداث] این [سدّ] رحمتی از جانب صاحباختیار من است، و آنگاه که وعده صاحباختیارم فرا رسد، آن را در هم میکوبد، و وعده صاحباختیارم راست است.
سوره کهف (18) آیه 98
صفحه
304
سوره
کهف (18)
آیه
98