قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ﴿۸۱﴾
[فرشتگان] گفتند: ای لوط، [نگران مباش] ما فرستادگان صاحباختیار توایم، آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت؛ در پاسی از شب خانوادهات را کوچ بده - به جز همسرت، که به بلای عام گرفتار خواهد شد و [هنگام خروج] هیچ یک از شما نباید واپس نگرد(1)؛ صبحگاهان موعد [هلاکت قطعی] آنهاست(2)؛ مگر صبح نزدیک نیست(3)230
هود (11)
81
عبارت «الا امرأتک» استثناء از جمله «فاسر باهلک» است نه از جمله «لا یلتفت منکم احدا»؛ آیه 60 حجر(15) مؤید این نظر است. در مورد جابجایی کلمات در این آیه، آیه 142 اعراف(7) و زیرنویس مربوطه را ملاحظه فرمایید.
برای توجیه افزوده، به آیه 73 حجر(15) توجّه فرمایید.
کاربرد این عبارت که مربوط به نزول مجازات است، در موارد امید به موفقیت صحیح نیست.
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾
و چون فرمان ما فرارسید، آن [شهر] را زیر و زِبَر کردیم و سنگهایی از گل سختشده برهمنشسته(1) بر آن باریدیم؛231
هود (11)
82
«سجّیل» یک کلمه فارسی است که در زبان عرب داخل شده و در اصل «سنگ گل» بوده است. واژه «سجّیل» در آیه 33 ذاریات(51) با عبارت «حجارةً من طین» بیان شده که مؤید اصل این واژه است.
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾
[سنگهایی] که نزد صاحباختیارت مشخّص شده(1)؛ و [سرزمینشان] از ستمگران [مکه] دور نیست(2).231
هود (11)
83
معنی تحتاللفظ آن «نشان کرده شده» است.
برای توجیه افزوده و معنایی که برای آیه کردهایم به آیات 76 حجر(15) و 137 و 138 صافات(37) توجّه فرمایید.
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ ﴿۸۴﴾
و بر [اهل] مدین(1) برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: ای قوم من، خدای را بندگی کنید، هیچ معبودی جز او ندارید؛ و پیمانه و ترازو را مکاهید، شما را در رفاه و نعمت میبینم، و[لی] از مجازات روزی فراگیر بر شما میترسم.231
هود (11)
84
«مدین» نام آبادی شعیب و نیز نام قبیله اوست، این شهر در مشرق خلیج عقبه قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعیل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطین تجارت داشتهاند. امروز شهر مدین به نام «معان» نامیده میشود اعلام قرآن، نوشته دکتر خزائلی، صفحه 573.
وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ ﴿۸۵﴾
ای قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه کامل کنید و حقوق مردم را کم برآورد نکنید(1) و در زمین تبهکارانه سرکشی نکنید.231
هود (11)
85
موضوع سنجش دقیق در معاملات با مردم، در آیات 85 اعراف(7) و 35 اسراء(17) نیز آمده است.
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ ﴿۸۶﴾
اگر ایمان دارید، سود خداپسندانه(1) برای شما بهتر است؛ [و اگر نشنوید] من نگاهبان شما نیستم.231
هود (11)
86
«بقیت اللّه » منظور سودی است که پس از توزین عادلانه باقی میماند. برای درک معنی و مفهومِ اصطلاحِ «بقیت اللّه » به آیه 96 نحل(16) دقت فرمایید.
قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ ﴿۸۷﴾
گفتند: ای شعیب، آیا نماز تو فرمانت میدهد که ما آنچه را که پدرانمان بندگی میکردند رها کنیم یا در اموال خویش چنان که میخواهیم، تصرّف نکنیم؟ تو که بردبار و باکمال هستی؟!231
هود (11)
87
قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ ﴿۸۸﴾
گفت: ای قوم من، به نظر شما اگر نشانه روشنی از جانب صاحباختیارم داشته باشم و رزقی [حلال و] نیکو از جانب خود به من داده باشد، [باز هم دعوت من بیاساس است؟!] در مورد آنچه شما را از آن نهی میکنم، نمیخواهم با شما مخالفت کنم [و خود مرتکب آن عمل شوم]؛ و جز اصلاح در حدّ توان خود نظری ندارم؛ توفیقم تنها از جانب خداست؛ تنها بر او توکل کردهام(1) و به سوی او بازمیآیم.231
هود (11)
88
برای روشن شدن معنی و مفهوم «توکل»، به زیرنویس دوّم آیه 122 آلعمران(3) مراجعه فرمایید.
وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ ﴿۸۹﴾
ای قوم من، ستیز با من شما را [به جایی] نکشاند(1) که بلای قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح دامنگیر شما شود؛ و [به خصوص بلای] قوم لوط که چندان از شما دور نیست.232
هود (11)
89
«لا یجر منکم» شما را وادار نکند فعل مضارع از مادّه «جرم» (بر وزن گرم) و مؤکد به نون تأکید.
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ﴿۹۰﴾
از صاحباختیار خویش آمرزش بخواهید و به درگاهش بازآیید، که صاحباختیار من مهربان و دوستدار [توبهکنندگان] است.232
هود (11)
90