قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ ﴿۷۳﴾
[فرشتگان] گفتند: آیا از فرمان خدا در شگفتی؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل این خانه باد(1)؛ به راستی خدا شایسته ستایش و بزرگوار است.230
هود (11)
73
علت تبدیل ضمیر جمع مؤنّث به مذکر را در زیرنویس آیه 30 فجر(89) ملاحظه فرمایید.
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ ﴿۷۴﴾
چون ترس از ابراهیم زایل شد و بشارت [فرزند] به او رسید، با [فرستادگان] ما درباره [نجات] قوم لوط به گفتگو پرداخت(1).230
هود (11)
74
موضوع از این قرار بود که فرستادگان پس از بشارت فرزند، خبر هلاک قوم لوط را هم به ابراهیم دادند و ابراهیم نگران شد. به آیات 31 و 32 عنکبوت(29) توجّه فرمایید.
إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ ﴿۷۵﴾
به راستی ابراهیم بردباری دلسوز و بازآینده [به سوی ما] بود.230
هود (11)
75
يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ ﴿۷۶﴾
[فرشتگان گفتند:] ای ابراهیم، از این [درخواست] صرفنظر کن، که فرمان صاحباختیارت فرارسیده است؛ و مجازاتی بازگشت ناپذیر دامنگیرشان خواهد شد.230
هود (11)
76
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ ﴿۷۷﴾
چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از [تصوّر بیشرمی قومش نسبت به] آنان اندوهناک شد و در تنگنا قرار گرفت(1) و گفت:امروز روزی دشوار است.230
هود (11)
77
«ضیق ذرع» اصطلاح است و کنایه از بیطاقتی و احساس درماندگی است، و «رَحبِ ذَرع» برعکس کنایه از توان حل مشکل است.
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ ﴿۷۸﴾
قومش که قبلاً عادت به عمل زشتی داشتند(1)، شتابان نزد او آمدند؛ [لوط] گفت: ای قوم من، اینان دختران من هستند و برای شما بهتر و شایستهترند، در برابر خدا پروا کنید و مرا در مقابل میهمانانم(2) شرمسار مکنید؛ آیا در میان شما مردی با کمال وجود ندارد(3)؟!230
هود (11)
78
عمل زشت آنان را در آیه 81 اعراف(7) ملاحظه فرمایید.
واژه «ضیف» برای مفرد و مثنی و جمع یکسان به کار میرود.
موقعیت بسیار دشوار لوط(ع) در آن شرایط بحرانی که برای نجات مهمانانش ناگزیر با پیشنهاد عرضه دخترانش ایثار را به کمال رساند، برای ما به سهولت قابل درک نیست؛ و قضاوت در مورد پیشنهاد اضطراری آن پیامبر بزرگوار به قوم مست و مغرورش مستلزم این است که خود را در همان شرایط وحشتناک فرض کنیم. درواقع این آخرین امکان بود که با ذکر آن شاید آنان به خود آیند و بازگردند. بعضی از مفسرین هم گفتهاند چون پیامبر پدر معنوی امّت محسوب میشود، زنان امت را دختران خود فرض کرده و با توجه به آیه 166 شعراء(26) گفته است بروید از آنان کام بگیرید.
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ ﴿۷۹﴾
گفتند: تو خود میدانی که ما در مورد دختران تو درخواستی نداریم؛ و خوب میدانی که چه میخواهیم.230
هود (11)
79
قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ ﴿۸۰﴾
لوط گفت: کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا میتوانستم به پناهگاه محکمی پناه برم.230
هود (11)
80
قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ ﴿۸۱﴾
[فرشتگان] گفتند: ای لوط، [نگران مباش] ما فرستادگان صاحباختیار توایم، آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت؛ در پاسی از شب خانوادهات را کوچ بده - به جز همسرت، که به بلای عام گرفتار خواهد شد و [هنگام خروج] هیچ یک از شما نباید واپس نگرد(1)؛ صبحگاهان موعد [هلاکت قطعی] آنهاست(2)؛ مگر صبح نزدیک نیست(3)230
هود (11)
81
عبارت «الا امرأتک» استثناء از جمله «فاسر باهلک» است نه از جمله «لا یلتفت منکم احدا»؛ آیه 60 حجر(15) مؤید این نظر است. در مورد جابجایی کلمات در این آیه، آیه 142 اعراف(7) و زیرنویس مربوطه را ملاحظه فرمایید.
برای توجیه افزوده، به آیه 73 حجر(15) توجّه فرمایید.
کاربرد این عبارت که مربوط به نزول مجازات است، در موارد امید به موفقیت صحیح نیست.
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾
و چون فرمان ما فرارسید، آن [شهر] را زیر و زِبَر کردیم و سنگهایی از گل سختشده برهمنشسته(1) بر آن باریدیم؛231
هود (11)
82
«سجّیل» یک کلمه فارسی است که در زبان عرب داخل شده و در اصل «سنگ گل» بوده است. واژه «سجّیل» در آیه 33 ذاریات(51) با عبارت «حجارةً من طین» بیان شده که مؤید اصل این واژه است.